کتاب من و کامینسکی دروازهای برای ورود شما به جهانی مهیج، خندهدار، و هنرمندانه است. کتابی که پیش رویتان است رمانی است نسبتاً کوتاه که به قلم دانیل کلمان، نویسندهی معاصر آلمانی زبان نگاشته شدهاست؛ این رمان سرشار از ماجراجوییهای بینظیر و جذاب است که نظر هر خواننده و داستاندوستی را به خود جلب میکند. اگر در روز، تنها اندکی وقت برای مطالعهی داستان کنار بگذارید، چیزی حدود سی تا چهل و پنج دقیقه، به راحتی میتوانید این کتاب من و کامینسکی را در دو یا سه وعده بخوانید و از آن لذت ببرید. داستان این کتاب را دانیل کلمن در قالب دیدگاه اولشخص کسی نوشته به نام سباستین زولنر، که روزنامهنگار و منتقد هنری است. او تصمیم میگیرد که سرگرم نوشتن داستان زندگی نقاش فراموششدهیی فرانسوی بشود به نام «مانوئل کامینسکی»، تا بلکه از این طریق به جاه و شهرت دلخواهش دست یابد.
بخشهایی از کتاب من و کامینسکی، نوشتهی دانیل کلمن را میخوانیم
«از خواب زمانی بیدار شدم که مأمور کنترل بلیت به در کوپه میزد. میگفت کمی به ساعت شش مانده است و تا نیم ساعت دیگر به مقصد میرسیم. میخواست مطمئن شود که حرفهایش را شنیدهام یا نه. زیر لب گفتم: آره، آره بابا.» «کامینسکی گفت: «میخواهم بنشینم.» باز هم در این بین لباس خوابش را بر تن کرده بود، پارچهٔ مچاله شدهاش در باد تکان میخورد. او را محکم گرفتم، با احتیاط نشاندم. پاهایش را جمع کرد و عصایش را کنار خودش گذاشت. «باورم نمیشود که داشتم میمردم، بدون اینکه اینجا را ببینم.» «جوابی نداد. آرام دستش را بالا برد، پیشانیاش را مالید، دوباره دستش را انداخت. دهانش باز و بسته شد، پیشانیاش چین افتاد. دنبال ضبط صوت گشتم: دکمهٔ ضبط روشن بود و هر کلمهای ضبط میشد.»
از کنار کتاب من و کامینسکی به راحتی نمیشود گذشت
این کتابی که اکنون صحبت از آن بود، و بریدههایی از آن را خواندید، مسیریابی چند جانبه برای رسیدن به مفهوم زندگی است. شما هنگام مطالعهی این کتاب محال ممکن است که از طنز سرشار و زیرکانهی تزریق شده در متن، فرحمند نشوید. کش مکشهایی که در کتاب داستان است در حقیقت، پستی و بلندیهای مسیر بین هنر، و شهرت است. چیزی که هر کسی به آن دست نمییابد و به دست آوردنش هم، بهایی گزاف دارد. خود کامینسکی هنرمندی است که این بها را پرداخت نکرده و به تبع، فراموش شده است. همهی ما میدانیم که روزنامهنگاران شخصیتی بسیار ماجراجو و خستگی ناپذیر دارند. حال، با توجه به اینکه شخصیت اصلی داستان، یعنی زولنر، یک روزنامهنگار است، این حس و حال داخل متن داستان هم ورود کرده و با خواندن آن همسفر ماجراجوییهای بسیار نویسنده و راوی میگردید. تجربهای بسیار لذتبخش و در عین حال، تأثیرگذار و آموزنده. کتاب من و کامینسکی مانند سفینهی رویایی، با ظرافت و دقت بسیار ساخته شده تا با جست و جوی زیاد، بالاخره به دریای زندگی برسید و در آن غوطهور گردید. کیست که دلش نخواهد مسافر سفینهای باشد، به سوی زندگی واقعی؟ اصلا زندگی واقعی کجاست؟
مشخصات
نام: من و کامینسکی نویسنده: دانیل کلمان مترجم: سعید فیروزآبادی ژانر: رمان خارجی تعداد صفحات: 182