کتاب حاضر، رمانی است که در آن نویسنده تنها به بیان ماجرا نمیپردازد بلکه شخصیتها را بیان میکند و به درون ناگفتههای آدمی قدم مینهد. هنر این نویسنده شناسایی هویت شخصیت داستانهایش است. این رمان نسبت به دیگر آثار وی از پیچیدگیهای کمتری برخوردار است و به همان نسبت شخصیتها هم کمتر هستند. داستان بر محور «شانتال» میچرخد که زنی میانسال است. «شانتال» در ابتدای داستان با اندوه به همسرش «ژان مارک» میگوید: مردها دیگر رویشان را برنمیگردانند که به من نگاه کنند. بیان چنین جملهای که بیشک با رنجش همسر مواجه خواهد شد باعث تمام رویدادهای داستان میشود. از سوی دیگر «ژان مارک»: زن دیگری را با همسرش اشتباه میگیرد.