کتاب بی همان اثر از هانس فادالا، روایتی است که ثابت میکند هر مردی تنها میمیرد. این کتاب داستان یک زوج میانسال کارگر در برلین را روایت میکند که با فعالیتهای غیرقانونی و زیرزمینی به دنبال به دست آوردن عدالت هستند. خط داستانی برگفته از واقعیت است اما نویسنده نمیخواست وارد جزئیات زندگی شخصی این زوج شود؛ به همین دلیل با وجود واقعی بودن اتفاقات یاد شده در کتاب، شخصیت این دو مانند هر کتاب دیگری ساختهی ذهن نویسنده هستند. کتاب بی همان تنها داستانی جنایی و پرهیجان نیست، موضوع این کتاب که حتی عشق تأثیرگذار زوج نیست، بلکه مبارزهای شجاعانه برای آزادی و صلح است.
معرفی کتاب
آنا و اوتو کوانگل در برلینی پر از جنگ و درگیری زندگی میکنند. هنگامی که پسر خود را در خط مقدم فرانسه از دست میدهند دچار شوک عظیمی میشوند. خانوادهی کوانگلها که تا کنون درگیر جریانهای سیاسی شهر خود نشدهاند حالا به دنبال کمپینی بی سر و صدا برای مقاومت در برابر آزار و اذیتهای نازیها میروند. هنگامی که بازرس سختگیر و جاهطلب شهر متوجه فعالیتهای این زوج میشود شروع به تعقیب و تهدید آنها می کند. گریز و فعالیتهای پنهانی آنها باعث میشود درگیر دنیایی پر از ترس، فریب، خیانت و قتل شوند. این مسئله که آنها را هر لحظه به طناب دار نزدیکتر میکند.
گزیدههایی از این کتاب
«زن نامه را از دستش میقاپد. حالش ناگهان دگرگون شده، نامه را زیر نیمنگاهی غضبناک به مرد، پارهپاره و سپس ریز ریز میکند، و در همان حال میگوید:«میخواهی این مزخرف را بخوانی که چی بشود، این دروغهای وقیحانهای را که برای همه مینویسند؟ که پسرتان به مرگی قهرمانانه در راه ملت و پیشوا جان باخته؟ که سربازی نمونه و همسنگری خوب بوده؟ میخواهی اینها را برایت بگویند؟ ما که هر دومان میدانیم اوتو کوچولو فقط سرش به رادیوهاش گرم بود و وقتی قرار شد اعزام شود، گریه میکرد! در طول دورهی آموزشیاش بارها از رذالت آنها به من گفت، و اینکه حاضر است دست راستش را بدهد، فقط برای اینکه از شرشان خلاص شود! سرباز نمونه، مرگ قهرمانانه! دروغ، یک مشت دروغ! ولی شماها باعث و بانیاش شدید، شماها، با این جنگ لعنتیتان، تو با آن پیشوایت!» زن رو به رویش ایستاده، ریزنقشتر از اوست اما برق خشم را میشود در چشمهایش دید. مرد که از این حملهی ناگهانی زن جا خورده، زیر لب میگوید: «من با آن پیشوایم؟ چرا او یکهو شد پیشوای من؟ من که عضو حزب نیستم، فقط عضو جبههی کارم، همه ناچارند عضوش باشند. تازه ما فقط یک بار به او رأی دادیم، و آن یک بار هم هر دو با هم.»
دربارهی هانس فادالا
هانس فالادا یکی از معروفترین نویسندگان آلمانی قرن بیستم است. پدر او یک قاضی بود و مادرش از طبقهی متوسط میآمد. هردوی آنها علاقهی وافری به موسیقی و همچنین نگاهی به ادبیات داشتند. او از کودکی منزوی و از خود نامطمئن بود اما خود را در کتابها غرق میکرد و کتابهایی دشوارتر از همسنهایش میخواند. بعد از مشکلات زیادی با داروهای مسکن و قتل اتفاقی یکی از دوستان نزدیکش او بیشتر از قبل از جامعه رانده شد؛ هرچند برای این قتل گناهکار در نظر گرفته نشد زیرا او را دیوانه قلمداد کردند و در بیمارستانهای روانی بسیاری بستری شد. بعدها در سال ۱۹۴۷،او در اثر حملهی قبلی درگذشت.
خواندن این کتاب به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
داستانی از زوجی که عاشقانه برای همدیگر مبارزه میکنند، با انداختن کارت پستال روی پلههای ساختمانها شروع میشود و به حوادثی تأثیرگذار به چالش کشیده میشود. احساساتی که خانوادهی کوانگل در کتاب بی همان تجربه میکنند خواندن آن را به تجربهای غنی و ارزشمند میکند. این داستان پر از ترس، غم، مبارزهطلبی و شجاعت را از دست ندهید.
به خواندن ادامه دهید
درصورتی که از این کتاب لذت بردید میتوانید کتابهای خاطرات کودکی از ژوزه ساراماگو و همچنین کتاب چطور گرسنه هستیم از بابک مظلومی را نیز مطالعه کنید.
مشخصات کتاب بی همان:
نام لاتین: Every Man Dies Alone نویسنده: Hans Fallada مترجم: محمد همتی ژانر: داستان تعداد صفحات: ۵۹۶